خون زمستان به رگ بهار می ریزد دشت هایی در من نفس می کشند و آسمان ها را بخار می کنند ابرها گلو به گلو ستاره می چرند و درخت مست می روید در رقص دامنت شکوفه ست ومی بوسمشدو جنگل تر را با پیچکی که تنفس می کنم فردا ها _اولین درختی ام که خدا در جهنم کاشت_دریایی خاکسترِ چوبِ درختِ بهار ققنوس میوه می دهد و پروازم ناخواناست میان دو آسمان مست نوج...
ما را در سایت نوج دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : rastinkhajavi بازدید : 139 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 22:44